jallwe

  • ۰
  • ۰

داستان گل مریم 124 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 156

به نام خدا

گل مریم

وفا کنیم وملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن

(حافظ)

این یک داستان نیست ، یک خواب هم نیست ، یک زندگی است آن هم واقعی واقعی . . .

در سال1340درخانواده ایی متوسّط و مهربان به دنیا آمدم . پدرم کارمند ساده دریک ادارة دولتی بود . من فرزند سوّم خانواده بودم و آخرین فرزند ، آنها اسمم را ، ارمغان نهادند زیرا من را هدیه ای از طرف خدا می دانستند . برادربزرگم نامش علی بود و خواهرم ارغوان نام داشت . مرور زمان و کودکی را چون ابر و باد که درگذرند ، درک نکردم ، تا به سن هفت سالگی رسیدم . پدرو مادرم سعی فراوان در تربیت صحیح ما فرزندانشان می نمودند ومن را دریکی از بهترین و نزدیکترین مدارس آن زمان ، نام نویسی کردند . روز اوّل مدرسه گویی طوفانی در دلم به پا شده بود . صبح موقعی که با مادرم برای مدرسه رفتن آماده شده بودیم ، خانم همسایة دیوار به دیوار ما نیز از خانه اشان بیرون آمد . آنها شروع به صحبت و احوال پرسی با هم کردند و من یک پسربچّة ، تقریباْ هم سن و سال خودم را دیدم ، که خودش را پشت مادرش پنهان می کرد . خانم همسایه دست پسرش را گرفت و از پشت سرش او را به جلو آورد و نزدیک من شد . آن پسرکه تا به حال او را ندیده بودم ، همکلاسی من بود . مادرم گفت : ارمغان خانم این آقا پسر خجالتی همکلاسی توست . او به سمت من آمد و سلام کرد . پاک ماتم برده بود . مادرم گفت : ارمغان خانم ، جواب سلام یادت رفته؟

با دستپاچگی گفتم : سلام . جلو آمد و گفت : اسم من ارسلانه و دستم را محکم گرفت . دستهایش سرد ، سرد بود ولی برعکس ، دستهای من گویِ آتش . این اوّلین پیوند من و ارسلان بود . گویی طنابی محکم ، دستهای ما را به هم گره زده بود . درکلاس درس نیز دریک میز و نیمکت بودیم ، امّا ما تنها نبودیم ، یک پسردیگرکه بعداْ فهمیدم ، نامش امیراست و او نیز در همسایگی ما زندگی می کند ، با ما درهمان نیکمت می نشست . امیر پسر خجالتی و محجوب بود . جالب این بود که پدرهردو نفر ، آنها در یک صانحة تصادف کشته شده بودند و هر دوی آنها یتیم بودند .

ثلثها یکی بعد از دیگری گذشت و من و ارسلان و امیر در یک نیکمت با هم رقابت می کردیم . ثلث آخر ، من شاگرد اوّل ، ارسلان شاگرد دوّم و امیر سوّم شدیم .

روزیکه کارنامه هایمان را به خانه می بردیم ، برایم اتّفاقی افتاد . هنگامی که با خوشحالی کارنامه ام را در دستم گرفته بودم و از جوی آبی پریدم ، ناگهان کارنامه از دستم رها شد و به آب افتاد . نمی دانستم که چه کار کنم ولی ارسلان و امیر را دیدم ، که هر دو به دنبال آن می دوند و ارسلان خودش را به آب انداخت . آنرا زودتر از آب گرفت و برایم آورد . کارنامه ام خیس ، خیس شده بود . ارسلانم خیس خیس شده بود . چشمانم که به کارنامة خیس شده افتاد ، شروع به گریه کردم . ارسلان اشکهایم را با دستانش پاک کرد و گفت : حالا که طوری نشده ، این جور مثل دُخترای لوس گریه می کنی ، الآن با تو میایم خونه تون و ماجرا رو برای مامانِت تعریف می کنیم .

ولی من با بغض درگلو گفتم : لازم نکرده ، خودم زبون دارم که تعریف کنم و با شتاب به سمت خانه دَویدم . ارسلان و امیر ، هر دو با هم داد زدند ، صبرکن و بعد ازمن شروع به دویدن کردند ، گویی مسابقه ای بین من ، ارسلان و امیر بود . من زودتر به خانه رسیدم و دَر زدم . دوباره در زدم . صدای مادرم را شنیدم که می گفت : اُمَدم بابا اُمَدم چه خبره ؟ تا در را باز کرد ، پریدم تو بغلش وشروع به گریه کردن کردم . مادرم اوّل تعجّب کرد و بعد با دستان پُر مِهرش ، سرم را نوازش کرد وگفت : خُب ارمغان خانم می گی چی شده یا نه ؟

برگشتم به صورت مادرم نگاه کردم و کارنامة خیس را به او نشان دادم . مادرم با تعجب نگاهی به کارنامه کرد و دید ، مُهر قبولی و شاگرد اوّلی من ، کمی آب خورده .

شروع به خندیدن کرد و به من نگاه کرد و گفت : فِکه کنم ، این قدرخوشحال شدی که یک شکم سیر روی کارنامه گریه کردی .

ناگهان ارسلان و امیر سررسیدند . هردو نفس نفس زنان سلام کردند ، مادرم جواب آنها را داد .

بعد ، هردو با هم شروع به تعریف ماجرا کردند ، مادرم که ماجرا را شنید ، خندید و از آنها تشکّر کرد . من با غرور رو به مادرم کردم و گفتم : تشکّر دیگه لازم نیست و دررا محکم بستم . مادرم از این کار من خیلی ناراحت شد و به من گفت : تو باید از اونا تشکّر می کردی . مخصوصاْ از ارسلان .

تابستان آن سال ، با تمام گرمایش ، به اندازة ذوب یک قالب یخ کوتاه بود . خیلی زود دوباره پاییزشد و فصل مدرسه ها . بعداز ثبت نام و تعیین کلاس ، فهمیدم با هردو نفر آنها دریک کلاس هستم . روز اوّل مدرسه مادرم با من نیامد . او مرا از زیرآیینه و قرآن رَدکرد و صورتم را بوسید و گفت : دخترم امسال ام سعی خودتو رو بکن ، تا مثل پارسال شاگرد اوّل بشی . من هم به او قول دادم و از خانه بیرون آمدم . ارسلان و امیر هم ازخانه هایشان بیرون آمدند . امیر و ارسلان که سرتاسر تابستان گذشته را با هم بودند ، به هم سلام کردند و به سوی من آمدند . من که تابستان گذشته ، آنها را ندیده بودم ، پشت به آنها کرده و به سمت مدرسه به راه افتادم









سایر محصولات :
داستان گل مریم 124 ص

داستان گل مریم 124 ص ...

داستان لیلی و مجنون 13 ص

داستان لیلی و مجنون...

دانلود پاورپوینت شبکه های کامپیوتری 26 اسلاید

دانلود پاورپوینت شبکه های کامپیوتری 26 اسلاید...

داستان 81 ص

داستان 81 ص...

مبانی نظری و پیشینه کیفیت زندگی

مبانی نظری و پیشینه کیفیت زندگی...

دانلود پاورپوینت شبکه های آندوپلاسمی 21 اسلاید

دانلود پاورپوینت شبکه...

خوشنویسی

خوشنویسی...

دانلود پاورپوینت شبکه تلفن ثابت شهری در برنامه چهارم توسعه

دانلود پاورپوینت شبکه...

خوشنویسی

خوشنویسی...

خورشید1

خورشید1...

خورشید

خورشید...

دانلود پاورپوینت سیمان

دانلود پاورپوینت سیمان...

خوردگی در دیگ بخار

خوردگی در دیگ بخار...

دانلود پاورپوینت سیستمهای خرید انبارداری وتوزیع

دانلود پاورپوینت سیستمهای خرید انبارداری وتوزیع...

خواندنی های جالب 41 ص

خواندنی های جالب 41 ص...

دانلود پاورپوینت سیستم های پویا و بی نظمی کامل

دانلود پاورپوینت سیستم های پویا و...

خلبانی

خلبانی...

خلاقیت همراه با مدیریت تغییر

خلاقیت همراه با مدیریت تغییر...

خلاصه مقالات همایش مدیریت بر چالشهای صنعت بیمه

خلاصه مقالات همایش مدیریت بر چالشهای صنعت...

دانلود پاورپوینت سیستم های حسابداری شرکت بازرگانی

دانلود پاورپوینت سیستم های...

خطوط لوله و مخابرات

خطوط لوله و مخابرات...

دانلود پاورپوینت سیستم های تهیه قطعات یدکی

دانلود پاورپوینت سیستم های تهیه قطعات یدکی...

خط میخی

خط میخی...

خط کوفی

خط کوفی...

خسوف و کسوف

خسوف و کسوف...

خرپاها کابرد های زیادی در پل ها و سقف ها و

خرپاها کابرد های زیادی در پل ها...

دانلود پاورپوینت سیستم های اطلاعات مدیریت

دانلود پاورپوینت سیستم های...

خرپا

خرپا...

خاکریزی

خاکریزی...

دانلود پاورپوینت سیستم های عامل

دانلود پاورپوینت سیستم های...

خازن‌ها 17 ص

خازن‌ها 17 ص...

خازنها 27 ص

خازنها 27 ص...

دانلود پاورپوینت سیستم مدیریت طرحهای سرمایه ای

دانلود پاورپوینت سیستم مدیریت طرحهای سرمایه...

خازن 15 ص

خازن 15 ص...

دانلود پاورپوینت سیستم عامل ُSolaris 20 اسلاید

دانلود پاورپوینت سیستم عامل...

خارپوستان

خارپوستان...

دانلود پاورپوینت سیستم عامل 29 اسلاید

دانلود پاورپوینت سیستم عامل 29 اسلاید...

حکمرانی خوب

حکمرانی خوب...

مبانی نظری و پیشینه کانال‌های توزیع

مبانی نظری و...

دانلود پاورپوینت سیستم عامل 22 اسلاید

دانلود پاورپوینت سیستم...

حماسه سرایی در شعر فردوسی 13 ص

حماسه سرایی در شعر فردوسی...

دانلود پاورپوینت سیستم خرید اینترنتی 19 اسلاید

دانلود پاورپوینت سیستم خرید اینترنتی 19 اسلاید...

حکیم ابوالمجدود مجدودبن آدم سنایی 18 ص

حکیم ابوالمجدود مجدودبن آدم سنایی...

حفظ محیط زیست

حفظ محیط زیست...

دانلود پاورپوینت سیستم اسپایدری پنل های کامپوزیت

دانلود پاورپوینت سیستم اسپایدری...

حفر تونل

حفر تونل...

دانلود پاورپوینت سیاهچاله ها

دانلود پاورپوینت سیاهچاله ها...

حافظ و اشعار او 14 ص

حافظ و اشعار...

حافظ نامه 10 ص

حافظ نامه 10 ص...

دانلود پاورپوینت سی پی یو CPU 15 اسلاید

دانلود پاورپوینت سی...

گیاهان تیره نعناعیان 55 ص
گیاه ریحان 13 ص
گیاه چغندر قند 28 ص
گیاهان آپارتمانی 60 ص
برق 10ص
برق
بررسی نقش رسانه‌های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان
بررسی وضعیت فروش محصولات چرمی‌سبک (داخلی – خارجی)
بررسی وضعیت فعلی مدیریت بازار فیروزه صادراتی استان خراسان و ارائه راهکارههای مناسب جهت افزایش صاد
آویشن 55 ص
قاعده ضمان ید

کلمات کلیدی :رمغان انم اگرد وّل لام کردند کردند مادرم ابستان گذشته نفر نها مادرم رسلان کارنامه کردند مدرسه رمغان ماجرا استان
  • ۹۶/۰۸/۰۷
  • مدیر وبلاگ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی